آیه 10 سوره احزاب
<<9 | آیه 10 سوره احزاب | 11>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
(یاد آرید) وقتی که (در جنگ احزاب) لشکر کفار از بالا و زیر بر شما حملهور شدند و آنگاه که چشمها حیران شد و جانها به گلو رسید و به وعده خدا گمانهای مختلف بردید (مؤمنان حقیقی به وعده حق و فتح اسلام خوش گمان و دیگران بدگمان و ترسان بودند).
زمانی که از بالا و از پایین [لشکرگاه] تان به سویتان آمدند، و آن گاه که دیده ها [از شدت ترس] خیره شد و جان ها به گلو رسید، و به خدا آن گمان ها [ی ناروا] را [که خود می دانید] می بردید.
هنگامى كه از بالاى [سر] شما و از زير [پاى] شما آمدند، و آنگاه كه چشمها خيره شد و جانها به گلوگاهها رسيد و به خدا گمانهايى [نابجا] مىبرديد.
آنگاه كه از سمت بالا و از سمت پايين بر شما تاختند، چشمها خيره شد و دلها به گلوگاه رسيده بود و به خدا گمانهاى گوناگون مىبرديد.
(به خاطر بیاورید) زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و زمانی را که چشمها از شدّت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا میبردید.
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
- زاغت: زيغ: انحراف از حق «الميل عن الاستقامة» زاغت الأبصار يعنى چشمها از ديد اصلى منحرف شدند، آن خيره شدن و بىاختيار شدن در نگاه است.
- حناجر: حنجر: گلو. «الحنجرة: الحلقوم» جمع آن حناجر است.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا «10»
تفسير نور(10جلدى) ج7 ص336
گاه كه دشمنان از بالا و پايين (شهر) شما به سراغتان آمدند (و مدينه را محاصره كردند)، و آن گاه كه چشمها (از ترس) خيره شده بود و جانها به حنجرهها رسيده بود، و به خداوند گمانهاى (بدى) مىبرديد.
هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالًا شَدِيداً «11»
آن جا بود كه مؤمنان آزمايش شدند و به لرزهى سختى دچار شدند.
پیام ها
1- زمانى مزهى الطاف الهى را مىچشيد كه صحنههاى تلخ را نزد خود مجسّم كنيد. «إِذْ جاؤُكُمْ- إِذْ زاغَتِ»
2- مسلمانان بايد مراقب تمام مرزهاى كشور خود باشند. «فَوْقِكُمْ- أَسْفَلَ مِنْكُمْ»
3- حالتهاى روحى در جسم اثر مىگذارد. (ترسيدن سبب مىشود كه چشم و دل كار عادّى خود را از دست بدهند، خيره شدن چشم و تند شدن ضربان قلب نمونه آن است.) «زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ»
4- بعضى مؤمنان، به هنگام بروز پيش آمدهاى سخت به قدرت خداوند سوءظن مىبرند. «تَظُنُّونَ بِاللَّهِ»
5- مؤمن در معرض ابتلا و آزمايش است. «ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ»
6- جنگ، ترس، وحشت و شرايط سخت، وسيله آزمايشاند. «هُنالِكَ ابْتُلِيَ»
7- در سختىها، انسانها شناخته و صفها جدا مىشوند. «هُنالِكَ ابْتُلِيَ» (در ميدانهاى جنگ، از حضور روشنفكرنماها و منافقان خبرى نبود.)
8- استوارى انسان، در گرو استوارى روحيّهى اوست. (اگر روح ضربه ديد انسان متزلزل مىشود.) «زُلْزِلُوا»
تفسير نور(10جلدى)، ج7، ص: 337
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا «10»
إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ: ياد كنيد زمانى را كه آمدند لشكر از بالاى شما، يعنى از اعلاى وادى جانب شرقى كه بنى غطفان بودند، وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ: و از پائين شما، يعنى اسفل وادى و از جانب مغرب كه قريش بودند، وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ: و زمانى كه خيره شد چشمها از زيادى ترس، يا بگرديد از ديدن هر چيزى و به غير دشمن جاى ديگر نگاه نكردى، وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ: و برسيد دلها به حنجرهها از شدت اضطراب، وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا: و گمان برديد اى اهل اسلام به خداى تعالى انواع گمانها، زيرا مخلصان ثابت القلوب را مظنه آن بود كه حق تعالى انجاز وعده فرمايد و دين خود را غالب گرداند و مؤمنان را نصرت دهد، و منافقان را گمان بود كه لشكر اسلام تاب حرب احزاب
«1» مجمع البيان ج 4 ص 341.
جلد 10 - صفحه 414
نياورده مستأصل گردند، و مؤمنان ضعيف با وجود اعتقاد به انجاز وعده، ذليل و خائف بودند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ رِيحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها وَ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيراً «9» إِذْ جاؤُكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا «10» هُنالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزالاً شَدِيداً «11»
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد ياد كنيد نعمت خدا را بر شما هنگاميكه آمد شما را لشگرهائى پس فرستاديم بر آنها بادى و لشگرهائى كه نديديد آنرا و باشد خدا بآنچه ميكنيد بينا
هنگامى كه آمدند شما را از جانب بالاى بلد شما و از جانب پائين بلد شما و هنگاميكه خيره شد چشمها و رسيد دلها بمنتهاى حلقومها و گمان ميبرديد بخدا گمانهائى
آنجا آزمايش شدند مؤمنان و متزلزل گشتند تزلزل شديدى.
تفسير
اين آيات راجع بجنگ احزاب است و احمال آن بنقل قمّى ره و غيره آنستكه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم بعد از نزول در مدينه با دو قبيله از يهود كه يكى را بنى النّضير و ديگرى را بنى قريظه ميخواندند و در حوالى مدينه جاى داشتند
جلد 4 صفحه 307
معاهده فرمود كه آنها بر ضرر مسلمانان اقدامى ننمايند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم هم متعرّض آنها نشود و چندى باين منوال گذشت تا بنى النّضير نقض عهد نمودند و سوء قصد آنها نسبت به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ظاهر گشت و حضرت آنها را امر بجلاء از وطن فرمود و رئيس آنها حىّ بن اخطب بود و از نسل هارون بودند و با آنها بخيبر رفت و از آنجا عازم مكّه شد براى آنكه با قريش همدست شود و آنها را با قبايل ديگرى متّحد نمايد بجنگ با پيغمبر و همگى متّفقا بمدينه حمله نمايند و باين امر موّفق شد و لشگرى در حدود ده هزار نفر از قريش و كنانه و غطفان و بنى النّضير و بنى سليم و هوازن و غيرها جمع آورى نموده متوجّه مدينه شدند و چون اين خبر به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم رسيد با اصحاب خود كه هفتصد نفر بودند مشورت فرمود و از آن جمله سلمان فارسى بود كه عرضه داشت يا رسول اللّه ما در ايران كه بوديم هر وقت دشمنى قوى بما روى مىآورد دور لشگرگاه خودمان خندق حفر مينموديم كه نتوانند بما حمله نمايند و حضرت رأى او را پسنديد و لشگرگاه خود را تعيين و امر بحفر خندق فرمود و اصحاب مشغول شدند و حضرت هم كمك ميفرمود و امير المؤمنين عليه السّلام خاك بيرون ميآورد تا تمام شد سه روز پيش از و رود عساكر دشمنان كه رئيس آنها ابو سفيان بود وحى بن اخطب شبانه بحصار بنى قريظه كه دو ميل پائينتر از مدينه بود رفت و آنها را وادار بنقض عهد با پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نمود و آنها هفتصد نفر بودند و رئيس آنها كعب بن اسيد بود كه اوّلا مخالف با نقض عهد بود و اخيرا بوسوسه حىّ بن اخطب موافق شد و چون اين خبر بسمع پيغمبر صلى اللّه عليه و اله و اصحاب رسيد آنحضرت مغموم و مسلمانان باضطراب و وحشت عجيبى دچار شدند چون تقريبا محصور بدشمنان داخلى و خارجى شده بودند از پائين و بالا و مشرق مدينه و مغرب آن و آذوقه درستى هم نداشتند هوا هم بشدّت سرد شده بود و از هر جهت بزحمت افتاده بودند ولى پيغمبر صلى اللّه عليه و اله ميفرمود كه احزاب عرب بر من هجوم آور ميشوند و يهود عدر و مكر مينمايند و ما از دو جانب در مشقّت مىافتيم و بالاخره من بر آنها غالب ميشوم و مسلمانان پاك دل مطمئن ميشدند و منافقين ميگفتند خدا و پيغمبر بوعده ما را فريب ميدهند و در اين بين بعضى بخيال فرار از لشگرگاه افتادند و به اهل مدينه ميگفتند اينجا قابل اقامت نيست بيائيد برگرديم برويم بمنازل خودمان
جلد 4 صفحه 308
پناهنده شويم و بعضى كه در اطراف مدينه خانه داشتند خدمت پيغمبر رسيدند و عرضه داشتند منازل ما در و پيكر درستى ندارد اجازه بفرما برويم آنها را مستحكم و درست نمائيم ولى باطنا قصد فرار داشتند و يكنفر كه از همه منافقتر و خبيثتر بود برفيقش كه هم مسلك با خودش بود گفت بيا پيغمبر را بدست دشمن بدهيم و برويم دنبال كار خودمان و نعيم بن مسعود كه تازه مسلمان شده بود و كسى خبر نداشت خدمت پيغمبر رسيد و اجازه خواست كه برود با بنى قريظه و قريش صحبت كند و آنها را از يكديگر بد گمان نمايد و نگذارد بنى قريظه ملحق بقريش شوند و آنحضرت اجازه فرمود و او موفق باين خدمت شد و امير المؤمنين عليه السّلام شبها تا صبح بيدار بود هم حراست عسكر ميفرمود و هم عبادت خدا و نماز ميخواند بقدريكه آنجا مسجدى بنام حضرت معروف شد و در اين خلال روزى جمعى از فرسان قريش عازم شدند كه از خندق عبور نمايند و شوكتى بخرج مسلمانان بدهند يا آسيبى به پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم برسانند و از آن جمله عمرو بن عبد ود بود كه در عرب معروف بشجاعت بود و او را فارس يل يل ميخواندند و با هزار سوار برابر ميدانستند جاى تنگى را از خندق تجسّس نمود و نهيب بمركب داد و از آن پرش نمود و در دنبال او هبيرة بن وهب و ضرار بن الخطاب هم باين عمل موفق شدند و امير المؤمنين عليه السّلام با چند نفر فورا آن موضع از خندق را اصلاح فرمود و در مقابل آنها قيام نمود و نگذارد نزديك به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شوند ولى بقيه اصحاب در پشت سر حضرت رسول جاى گرفتند و او را در مقدمه لشگر قرار دادند و عمرو نيزه خود را بزمين كوبيد و رجز خواند و مبارز طلبيد و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرمود يكنفر جواب اين سگ را بدهد و كسى جرئت نكرد جز امير المؤمنين كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله عمامه بر سر او بست و ذو الفقار را حمايل او فرمود و رخصت مبارزه داد و دعا فرمود كه خداوند او را از شرّ آن ملعون حفظ فرمايد و حضرت امير عليه السّلام بعد از مكالمه و مبارزه مختصرى با او از اسب پيادهاش كرد و دو پايش را قطع نمود و سرش را از بدن جدا فرمود و نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله بر زمين نهاد و حضرت زبير و عمر را مأمور بقتل آن دو نفر ديگر كرد زبير هبيره را كشت ولى عمر از دست ضرار فرار نمود و او بلشكرگاه قريش معاودت كرد و پس از اين فتح رعبى از مسلمانان در دل كفار
جلد 4 صفحه 309
افتاد و روح تازهاى بقالب مسلمانان دميد و حضرت رسول فرمود ضربت على عليه السّلام در روز خندق افضل است از عبادت جنّ و انس چون بقتل عمر و تمام مشركين خوار و تمام مسلمين عزيز شدند و بعد از اين واقعه ديگر كفار جرئت ننمودند كه متعرّض مسلمانان شوند ولى چون مدّت محاصره طول كشيد و مسلمانان بمجاعه گرفتار شدند به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله متوسل گشتند و حضرت دعاء كرد و خداوند اجابت فرمود و باد شديد و ملائكه غضب را بر آنها مسلّط نمود كه چادرهاى آنها را كند و ديگهاى طعامشان را بزمين سرازير نمود و سرما تاب مقاومت را از آنها برد و فرار بر قرار اختيار نمودند و بسيارى از اثاثيه خود را نتوانستند حمل نمايند و براى غنيمت مسلمانان باقى گذاردند و اين واقعه در سال پنجم از هجرت روى داد و حقير به نقل اجمالى از آن اكتفا نمودم براى توضيح اين آيات و آيات آتيه و در كتب تواريخ و تفاسير مفصّلا ذكر شده است و از جمله آياتيكه در اين جنگ ظاهر شد در وقت حفر خندق سنگ بزرگ سختى بود كه اصحاب از خرد كردن و در آوردن آن عاجز شدند و جابر بن عبد اللّه انصارى را روانه نمودند به پيغمبر خبر دهد و او رفت در مدينه اطلاع داد و حضرت بعجله آمد و وضو گرفت و از آب وضو در دهان كرد و بسنگ پاشيد و كلنگ را بدست گرفت و بنام خدا بر آن سنگ زد و يك قسمت آن جدا شد و برقى زد كه قصور شام نمايان گرديد و كلنگ ديگرى زد برقى جهيد كه قصور يمن و صنعاء آشكار گشت و قسمتى از سنگ جدا شد باز كلنگ زد نورى تابيد كه قصور مدائن مشاهده شد و حضرت فرمود اين مملكتها براى ما مفتوح خواهد شد و سنگ بتمامى نرم گرديد و جابر و سلمان و مسلمانان واقعى تصديق نمودند ولى منافقين گفتند پيغمبر از ترس قبائلى از عرب خندق دور خود ميكند و بما وعده فتح شام و يمن و ايران را ميدهد و در آنوقت جابر ديد حضرت بشكم مبارك سنگى بسته دانست گرسنه است و يك بزغاله و قريب يك من جو داشت مايل شد حضرت را مهمان نمايد دعوت كرد و اجابت شد و بمنزل جابر رفت و از تمام اصحاب دعوت فرمود و همه را با آن بزغاله و نان جو اطعام نمود و از آن طعام براى جابر بقدرى باقى ماند كه تا چند روز با آن اعاشه نمود لذا خداوند متعال اشاره باين آيات و بركات فرموده و اهل ايمان حقيقى را مخاطب
جلد 4 صفحه 310
قرار داده ميفرمايد ياد كنيد نعمت فتح و نجات از دشمن و ساير مواهب الاهيّه را بر خودتان وقتى كه احزاب نامبرده بر شما وارد شدند پس ما باد صبا را بر آنها مسلّط نموديم و لشگرهائى از ملائكه كه شما نميديديد آنها را و خداوند بكار شما از حفر خندق و غيره بصير بود و يعملون نيز قرائت شده يعنى خدا بكار آنها و اتّفاقشان بر جنگ با شما بينا بود وقتى كه از دو جانب مدينه كه ذكر شد بشما رو آور شدند و چشمهاى شما از حال اعتدال خارج شد و ششها از شدّت ترس متورّم گرديد و دلها به تبع آن بالا آمد تا بمنتهاى حلقومها رسيد و هر دسته از شما بحسب مراتب ايمانتان گمانى بخدا ميبرديد بعضى از شما كه ايمانشان قوى بود معتقد بودند خداوند بالاخره مسلمانانرا بر آنها غالب ميفرمايد و بعضى كه ايمانشان ضعيف بود مردّد بودند و بعضى كه منافق بودند بكلّى مأيوس و دشمنان را غالب مىپنداشتند و در آنوقت و آنجا امتحان شدند اهل ايمان و ظاهر شد مخلص از منافق و ثابت قدم از فرارى ولى همه طبعا خائف و ترسان و هراسان و لرزان بودند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
إِذ جاؤُكُم مِن فَوقِكُم وَ مِن أَسفَلَ مِنكُم وَ إِذ زاغَتِ الأَبصارُ وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا «10»
زماني که آمدند لشكر كفار شما را از طرف بالاي شما که مسلط باشند بر شما و از طرف پائين شما که راه فرار نداشته باشيد و- زماني که خيره و حيران شده چشمهاي شما و دلها و جانهاي شما به گلو رسيد و گمانهاي بد برديد.
جلد 14 - صفحه 481
إِذ جاؤُكُم مِن فَوقِكُم ياد كنيد زماني که از طرف بالاي وادي لشكر كفر که طرف مشرق مدينه است آمدند که طائفه بني قريظه و بني النضير و بني غطفان بودند.
وَ مِن أَسفَلَ مِنكُم از طرف مكه ابو سفيان و كفار قريش و اتباع آنها.
وَ إِذ زاغَتِ الأَبصارُ زاغ ميل چشم است از مكان خود به اصطلاح چشم دور ميزند زيرا از هر طرفي نگاه ميكردند دشمن رو بآنها ميآمد و ميل از هر چيزي را زوغ ميگويند چنانچه ميفرمايد فَلَمّا زاغُوا أَزاغَ اللّهُ قُلُوبَهُم (صف آيه 5) چون آنها ميل از حق كردند خداوند هم قلب آنها را از ايمان و خير ميل داد.
وَ بَلَغَتِ القُلُوبُ الحَناجِرَ به اصطلاح بزبان فارسي ميگويد ششم تو گلو آمد که گفتند انسان موقعي که خوف و ترس و اضطرابي پيدا كرد قلبش جا كن ميشود و ميآيد در گلو که اگر راه تنگ نبود بيرون ميافتاد.
وَ تَظُنُّونَ بِاللّهِ الظُّنُونَا بعضي ظن بيأس و نااميدي بعضي ظن به استيصال بعضي مثل منافقين گفتند «ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ إِلّا غُرُوراً» که در آيه بعد بيايد و بالجمله گمانهاي بيجا بلي مؤمنين ثابت الايمان قلب آنها آرام بود و اطمينان به فتح و ظفر داشتند و ميآيد در آيه 22 وَ لَمّا رَأَ المُؤمِنُونَ الأَحزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُم إِلّا إِيماناً وَ تَسلِيماً.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 10)- این آیه که ترسیمی از وضع بحرانی جنگ احزاب، و قدرت عظیم جنگی دشمنان، و نگرانی شدید بسیاری از مسلمان است چنین میگوید: به خاطر
ج3، ص594
بیاورید «زمانی را که آنها از طرف بالا و پایین (شهر) بر شما وارد شدند (و مدینه را محاصره کردند) و هنگامی را که چشمها از شدت وحشت خیره شده و جانها به لب رسیده بود، و گمانهای گوناگون بدی به خدا میبردید» (إِذْ جاؤُکُمْ مِنْ فَوْقِکُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنْکُمْ وَ إِذْ زاغَتِ الْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا)
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی ، ج8، ص: 319-320
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم